شاعر : محمد مبشری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب
درخانـهای که مـاه چـراغ شـبـانه بود خورشـیدشمعکوچک این آشـیانه بود
از خشت و گل به پا شده وعاشقانه بود آن خانهای که برهمه هستی بهانه بود
در اهل خانه مهر و صفا جاودانه بود درچهرههایشان زِ خدا صد نشانه بود
فرموده مصطفی که زدنیا گسـسـتهاند
مانـندِ دوکـبـوتـر عـاشـق نـشـسـتـهاند
اینخانه نیست عرش خدای مُعَظَّماست این قـبلـهگاه جـملۀ اهل دوعـالـم است
این کـعـبـۀ نـگـاه هـمـه نـسل آدماست فیض خدا بهاهل حـریمش دمادماست هرچه بگویم از مقام رفیعش بسی کم است این خانه برتمامی اسرارمحـرماست
اینجا خدا به نوررخش جلـوهگربوَد
آتـشـفـشان عـشـق خـدا شـعـلـهوربـوَد
در خـانهای که سَمت خـدا را دلیل شد خـصمش همیشه تا به قـیامت ذلیل شد
اینخـانه آرزوی کـلـیـم وخـلـیـل شـد هفت آسمان بهخاک سرایش دخیلشد
گـویـا دوبـاره جــلـوۀ رب جـلـیـل شـد اینگونه که به مژده کنون جبرئیل شد
براهـلخـانـه مـژدۀ لـطـفی دگـر شده
زهرا شدهَست مـادروحـیدر پدر شده
روح الامین رسـید و نبی را خبر بداد یا مصطـفی خـدا به تولطفی دگربداد
بنگـر چگـونه شـاخۀ طـوبی ثـمربداد پـروردگـار توچه گـلـی تـازهتـر بـداد
بر فـاطـمه سـتاره و مهـر و قـمر بداد مژده بهمرتـضی که خدایش پسربداد
او را اباالحسن بخوان و بدینسان خطاب کن
رو سـوی بـیت فـاطـمه و بوتراب کن
آن یـوسفت بـبـین وگـلپیـرهنببوس گـل را میان بـاغ ومـیان چـمن ببوس
زیبا شکـوفه وگلِ دشت ودَمَن ببوس رخسار مادر وپدر ای مُمتَحَـن ببوس
پیـش نـگـاه یـاس،گـل یـاسـمن بـبوس ذکر خـدا بـگـو وجـمـال حسن ببـوس
بـاران گـل زابرتـمـاشـا رسـیده است
مژده بده که یوسف زهرا رسیده است
آن حُسن مطلقی که همه لطف ورحمت است مجموعه صفات شریفش کرامتاست بر او کَرَم سجیَّت واحسانچوعادت استپاک و مطهر است وتمام طهارت است یوسف به حُسن چهرۀ او درزیارت استحاتم زاوج جود وعطایش به حیرت است
پهن است اگر چه سفرۀ احسان اهلبیت
باشـد حـسن کـریـم کـریـمـان اهلبیت